عشق کاراملی من پارت 5🔥
ان چه گذشت
کامیناری:«یوووو.اهایو گزایس (سلاااام صبح بخیر
&:« نشستیم سر سفره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
&«ایتاداکیماس(مثل بسم الله خودمون)
راوی گلتون نوریکو:« خلاصه اینا غذا خوردن بلند شدن دست صورت خودشون شستن بلند شدن خودش و کامیناری رفتن بالا داخل اتاق هاشون یهو کامیناری چیزی یادش میاد رنگش مثل کچ میشه زیر لب یه چیزی زم زمه میکنه&چان نگرانش میشه هی میگه چی شد یهو کامیناری داد میزنه و دست میزاره روی شونه&چان
کامی:«(حصلم نمیشه همون کامیناری هست)یوایـــــــ ایزاوااااااااا یا کامی ساماااااااا
&:«ای وای حالا چکار کنییمم ایزاوا میکشت
کامی:«خرع تو هم خواهرمی پس تو هم هستیی صدای آمی بزن ببین چ اتفاقی افتاد تو هم داخل یو ای هستی یا نه
&:؛یااااا کامییی سامااااا بدبخت شدممم آمــــــــــیــــــــــ.
آمی:« چیهههه چراا داد میزنی خوابیده بودم ترسیدم
&:« ب درککک بلند شو بدبخت شدم
راوی:«آمی میاد بیرون پیش کامی&چان می ایسته کامی چون فکرش درگیر بود ندید آمی ترسید یهو جیغ زد با سر رفت تو دیوار
آمی:«😂😂وای دلم خدا چجور رفت تو دیوار
کامی:«اخ سرم بیشعور خب خبر بده
&:«ابنا بیخی پاشین یو ای
آمی:«اها راستی شما داخل یو ای هستین اخر های سال دیگه بابد کامی بدونه دیگه &چان تو هم داخل یو ای هستی بدویین که الان اون کرم زرد خواب الو میکشتون(ایزاوا)
کامی&چان هم زمان:« واااااای نهههههههههه بدووووووو
نوریکو:« این دو دیوانه سریع لباس هاشون پوشیدن رفتن سریع یو ای
&:«یا کامی ساما این در از اونی که فکر میکردم بزرگ تره
کامی:« ببند بدو بریم
&:« هم وارد شدیم ب قول آمی کرم زرد من کامی با ؛ بانداژ اویزون کرد از ساختمون 😐 الان حدود یه دوساعتی میشه اوق الا میارم بالا
کامی:«عرر بزارم پایین
نوریکو تا پارت بعد ۳تا کامنت ۴تا لایک تا بزارم